5.31.2004
رئيس ميگه جريان كتابا بدجور جديه، اونقدر كه نشه، وزير هوتوتو! مام كه وضع جيب خراب، آي به دلمه برم يه حق و حسابي، چيزي!
اين جريان شورا هم يواش يواش داره ميشه غصه سر دلم. پشت هم جلسه ...
راستي، بالاخره يكي از اين «اكسمل اينترفيس» ما خوشش اومد. اونم چه كسي: صابتك!
اين جريان شورا هم يواش يواش داره ميشه غصه سر دلم. پشت هم جلسه ...
راستي، بالاخره يكي از اين «اكسمل اينترفيس» ما خوشش اومد. اونم چه كسي: صابتك!
5.30.2004
به ميمنت و مباركي، بالاخره اين كاغذا تشريف بردن كه كتاب شن. تا ته خرداد تموم ميشه ديگه؛ نه؟! من كه خاطرم قرص قرصه، بيشتر از دهن خشايار مستوفي!
من تازه كشف كردم كه الناز كجاست: دنيا اونقدر گرد شده كمپِرِس!
فردا جلسه شوراي فني ـِه (از املا لذت ميبريد؟ اگه اين اعضاي شورا بفهمن ...!)
بامزه، اينه كه به من ميگن زود باش قرارداد بنويسيم كه كار شروع شه!
من تازه كشف كردم كه الناز كجاست: دنيا اونقدر گرد شده كمپِرِس!
فردا جلسه شوراي فني ـِه (از املا لذت ميبريد؟ اگه اين اعضاي شورا بفهمن ...!)
بامزه، اينه كه به من ميگن زود باش قرارداد بنويسيم كه كار شروع شه!
5.29.2004
توجه کردین که من، عین بقیه احمقا، اساسا «همزه» رو غلط می زنم؟!
زلزله خوش گذشت؟! ما که البته گرگ بارون دیده و ایناییم، این هم از رودبار بدتر نبود.
نکته جذاب: گمونم که همون دوستان تصمیم گرفته ن که جدی بگیرن. خدا کنه که دست کم تا آخر پاییز ادامه بدن ...
نکته جذاب: گمونم که همون دوستان تصمیم گرفته ن که جدی بگیرن. خدا کنه که دست کم تا آخر پاییز ادامه بدن ...
5.27.2004
5.26.2004
بالاخره لطف شد و نتیجه رو فرستادن، کلی هم برامون کری خوندن که «حواستون باشه که ما براتون ویرایش نمی کنیم»! انگار نه انگار که ما هزار و هشت بار بهشون گفتیم که بابا، تو «کار» کتاب فضولی نکنین، «محتوا»ش اما مال شما. با همه این حرفا، باز ورداشته نوشته که «شکل ارجاع فلان جور داشته باشد» و هزار تا چرت و پرت دیگه. کافیه که این یاروها این جا پیدا شن که ریز و درشت رو بیارم جلوی چشمشون که بفهمن اونا که ادعاشون می شه، چقدر از مرحله پرتن!
این روزا، بیرون خونه، تنها دلخوشی جدی من همون داستان عضویت در «شورای فنی طرح جامع کاربری زبان فارسی در محیط رایانه ای»ه، که توش دست کم هشت - ده تا آدم باشعور پیدا می شن که به این راحتی مزخرف نمی گن.
حالا، گذشته از این حرفا، این «بچه ها» خیلی هم وحشتناک نیستن، اما نمی دونن که چه می کنن و چه باید بکنن. تقصیر خودمه: باید سفت و سخت می گرفتم. تو سری بعدی جبران می کنم ...
این روزا، بیرون خونه، تنها دلخوشی جدی من همون داستان عضویت در «شورای فنی طرح جامع کاربری زبان فارسی در محیط رایانه ای»ه، که توش دست کم هشت - ده تا آدم باشعور پیدا می شن که به این راحتی مزخرف نمی گن.
حالا، گذشته از این حرفا، این «بچه ها» خیلی هم وحشتناک نیستن، اما نمی دونن که چه می کنن و چه باید بکنن. تقصیر خودمه: باید سفت و سخت می گرفتم. تو سری بعدی جبران می کنم ...
5.22.2004
ببخشيد! الان كه خوب فكرش رو ميكنم، ميبينم كه يادم نبود كه يادآوري كنم كه اون وي.بي. كذايي، تنها زباني هم هست كه اين بيچارهها ياد ميگيرن!
به عبارت خيلي شيك، داريم متخصصين ورزيده اي تربيت ميكنيم كه اساساً برنامهنويسي بلد نيستند!
به عبارت خيلي شيك، داريم متخصصين ورزيده اي تربيت ميكنيم كه اساساً برنامهنويسي بلد نيستند!
راستي، ميدونين كه بخشي از اهداف رشتهُ كامپيوتر شاخهُ فني و حرفهاي «تربيت متخصصين ورزيده» ... «مسلط به زبان VB» هم هست؟
ميدونين، گاهي فكر ميكنم كه دنيا، كاملاً براي خورد كردن اعصاب اهلش ساخته شده. حالا اين كه چرا اينجور فكر ميكنم كه واضحه، اما اصلاً نميفهمم كه چرا اينجوريه! يه كم فكر كنين: اول يه كاري، شما كلي علاقه و ايده و وقت دارين كه يه كاري رو انجام بدين، اما بهتون ميگن برو گم شو بچه جون، اين كارا كار تو نيست و ميديمش دست آقاي فلاني كه خود خداست. بعد كه ميآين بيخيال شين، خود آقاي فلاني كه آدم باشعوريه، ميگه كه نه بابا، اصلاً اين نباشه كه نميشه. حالا، با يه كم دلخوري، بهتون ميگن كه خوب، حالا تو صبر كن، تو هم بازي! تو هم كه سعي داري كه با يه آدم با شخصيت عوضي گرفته شي، ميگي قربان شما؛ در حالي كه وقتت رو با يه شر و ورهاي ديگهاي تقريباً پر كردي، علاقه هم تقريباً نداري. بعد، وقتي ديگه فقط يه ماه تا ته پروژه مونده و تو ديگه نه وقت داري و نه علاقه، ميگن كه خوب ديگه، ما كه از اولش هم گفتيم كه فقط تو آدم حسابي هستي! شما جاي من، چه فحشي وجود داره كه هم درخور شخصيت والاي يك فوق ليسانسهُ شريف باشه و هم دل من رو خوب خنك كنه؟!
5.15.2004
افتادهام به يه كار كثيف، كه به اين راحتي هم نميشه جون ازش در برد. شما اگه سر و كارتون به آدمهاي غير «اينكاره» بيفته كه نميشه به راحتي به ملت فهموند كه چهكارهاند، چه ميكنيد؟
5.02.2004
من اخيرا به اين نتيجه رسيدهام كه اگه آدم شعور يه كاري رو نداره، خوب نبايد بيخود بيفته جلو!