5.22.2004

 
مي‌دونين، گاهي فكر مي‌كنم كه دنيا، كاملاً براي خورد كردن اعصاب اهلش ساخته شده. حالا اين كه چرا اين‌جور فكر مي‌كنم كه واضحه، اما اصلاً نمي‌فهمم كه چرا اين‌جوريه! يه كم فكر كنين: اول يه كاري، شما كلي علاقه و ايده و وقت دارين كه يه كاري رو انجام بدين، اما بهتون مي‌گن برو گم شو بچه جون، اين كارا كار تو نيست و مي‌ديمش دست آقاي فلاني كه خود خداست. بعد كه مي‌آين بي‌خيال شين، خود آقاي فلاني كه آدم باشعوريه، مي‌گه كه نه بابا، اصلاً اين نباشه كه نمي‌شه. حالا، با يه كم دل‌خوري، بهتون ميگن كه خوب، حالا تو صبر كن، تو هم بازي! تو هم كه سعي داري كه با يه آدم با شخصيت عوضي گرفته شي، مي‌گي قربان شما؛ در حالي كه وقتت رو با يه شر و ورهاي ديگه‌اي تقريباً پر كردي، علاقه هم تقريباً نداري. بعد، وقتي ديگه فقط يه ماه تا ته پروژه مونده و تو ديگه نه وقت داري و نه علاقه، مي‌گن كه خوب ديگه، ما كه از اولش هم گفتيم كه فقط تو آدم حسابي هستي! شما جاي من، چه فحشي وجود داره كه هم درخور شخصيت والاي يك فوق ليسانسهُ شريف باشه و هم دل من رو خوب خنك كنه؟!

نظرها: Post a Comment

نظرات Œ

This page is powered by Blogger. Isn't yours?