4.25.2005

 
عرض کنم که بنده، به دلایل شخصی، هوس کرده بودم که یه مدتی اینجا فقط «تکه شعر» بذارم و بی‌شرح. حالا چرا، فرض بفرمایید که «مرمرا خوشترا»!

«در راستای» برآوردن این هوس مقدس (که می‌دونم چون مؤدب هستید نمی‌پرسید که «قدسی بودن‌ش کجاش‌ه؟» و من رو ضایع نمی‌کنید!)، هوس کردم که این رو بنویسم:

مرا گویی که «چونی؟» ـــ چونم ای دوست؟
جگر پر درد و دل پر خونم ای دوست

«حدیث» عاشقی بر من رها کن ـــ
تو لیلی شو که من مجنونم ای دوست . . .

و هوس کردم که «از خلاف آمد عادت» هم یه کامی بطلبم و این بار، به میمنت و مبارکی، بگم که شعر مال کدوم بیچاره‌ای‌ه و شاعر دزدی نکنم. لاجرم، رفتم و دنبال «چونم» گشتم که فکر می‌کردم نباید خیلی زیاد باشه. خوب، زیاد هم نبود ـــ بیست و اندی تا، بین خداد هزار بیت. اما این جست‌و‌جوی هوس‌انگیخته، دوتا نتیجه داشت که جفت‌شون برا من جذاب بودن:

۱. اونی که می‌خواستم یافت ‌نشد.
۲. این یافت شد:

بوسیسی افندیمو هم محسن و هم مه رو
نیپو سر کینیکا چونم من و چونی تو
یا نعم صباح ای جان مستند همه رندان
تا شب همگان عریان با یار در آب جو
یا قوم اتیناکم فی الحب فدیناکم
مذ نحن رایناکم امنیتنا تصفوا
گر جام دهی شادم دشنام دهی شادم
افندی اوتی تیلس ثیلو که براکالو
چون مست شد این بنده بشنو تو پراکنده
قویثز می کناکیمو سیمیر ابرالالو
یا سیدتی هاتی من قهوه کاساتی
من زارک من صحو ایاک و ایاه
ای فارس این میدان می‌گرد تو سرگردان
آخر نه کم از چرخی در خدمت آن مه رو
پویسی چلبی پویسی ای پوسه اغا پوسی
بی‌نخوت و ناموسی این دم دل ما را جو
ای دل چو بیاسودی در خواب کجا بودی
اسکرت کما تدری من سکرک لا تصحو
واها سندی واها لما فتحت فاها
ما اطیب سقیاها تحلوا ابدا تحلو
ای چون نمکستانی اندر دل هر جانی
هر صورت را ملحی از حسن تو ای مرجو
چیزی به تو می‌ماند هر صورت خوب ار نی
از دیدن مرد و زن خالی کنمی پهلو
گر خلق بخندندم ور دست ببندندم
ور زجر پسندندم من می‌نروم زین کو
از مردم پژمرده دل می‌شود افسرده
دارد سیهی در جان گر زرد بود مازو
بانگ تو کبوتر را در برج وصال آرد
گر هست حجاب او صد برج و دو صد بارو
قوم خلقو بورا قالو شططا زورا
فی وصفک یا مولی لا نسمع ما قالوا
این نفس ستیزه رو چون بزبچه بالاجو
جز ریش ندارد او نامش چه کنم ریشو
خامش کن و خامش کن از گفته فرامش کن
هین باز میا این سو آن سو پر چون تیهو

اگه دل‌تون می‌خواد، می‌تونین حدس بزنین که مال کی‌ه و بعد از این که همهٔ شعر رو خوندین و معناش رو هم درکیدین، برا من کامنت بذارین‌ش! (اسم گوینده رو البته. برا «معنا» اصلاً خودتون رو به زحمت نندازین!)

4.19.2005

 
هان: گوشوار شاهدان هم‌صحبت عارض شده
آن گوش و عارض بایدت؟ دردانه شو! دردانه شو!

گر چهره بنماید صنم، پر شو ازو چون آینه
ور زلف بگشاید صنم، رو شانه شو! رو شانه شو!

This page is powered by Blogger. Isn't yours?