12.29.2009

 
مگه میرحسین هم نماز می‌خوند؟
(تقدیم به برادران غیور صحابهٔ ضرغامی، با عشق و اینا.)

نظرها:
سلام، این توضیح سمت راست حساب آدم رو می ده دستش اما نمی دونم چجوریه که انگشتهام شروع می کنن به خاریدن واسه نوشتن یه چیز حرص در آر و بی معرفی در رفتن. مثل همون حسی که یه کوچه خالی و ساعت خواب ملت و زنگ در خونه ها بهم می ده. اما خوب من هر چی که انگشتام بخاره تنم از این شوخیا نداره و حتی با حفظ فاصله جرات زنگ زدن و در رفتن رو ندارم. فقط خواستم بگم سلام و اینکه تازه فهمیدم چرا هر وقت می دیدمت می ترسیدم و هول می شدم. خیلی خوشحال شدم که بعد از این همه وقت صدای یه خاطره آشنا رو شنیدم.
 
Post a Comment

نظرات Œ

This page is powered by Blogger. Isn't yours?