11.17.2007
آن شکل بین وان شیوه بین وان قد و خد و دست و پا | آن رنگ بین وان هنگ بین وان ماه بدر اندر قبا | |
از سرو گویم یا چمن از لاله گویم یا سمن | از شمع گویم یا لگن یا رقص گل پیش صبا | |
ای عشق چون آتشکده در نقش و صورت آمده | بر کاروان دل زده یک دم امان ده یا فتی | |
در آتش و در سوزْ من شب میبرم تا روزْ من | ای فرخِ پیروزْ من از روی آن شمس الضحی | |
بر گرد ماهش میتنم بیلب سلامش میکنم | خود را زمین برمیزنم زان پیش کو گوید صلا | |
چشم و چراغ عالمی گلزار و باغ عالمی | هم درد و داغ عالمی چون پا نهی اندر جفا | |
آیم کنم جان را گرو، گویی «مده زحمت، برو» | خدمت کنم تا وا روم، گویی که «ای ابله! بیا!» | |
گشته خیال همنشین با عاشقان آتشین | غایب مبادا صورتت یک دم ز پیش چشم ما | |
ای دل قرار تو چه شد وان کار و بار تو چه شد | خوابت که میبندد چنین اندر صباح و در مسا | |
دل گفت حسن روی او وان نرگس جادوی او | وان سنبل ابروی او وان لعل شیرین ماجرا | |
ای عشق پیش هر کسی نام و لقب داری بسی | من دوش نام دیگرت کردم که «درد بیدوا» | |
ای رونق جانم ز تو چون چرخ گردانم ز تو | گندم فرست ای جان که تا خیره نگردد آسیا | |
دیگر نخواهم زد نفس این بیت را میگوی و بس | بگداخت جانم زین هوس ارفق بنا یا ربنا |
اون بیت «آیم کنم جان را . . .»، من رو یاد داستان «آزمون حلم مولانا» میندازه.
برای رویا: متشکرم، و البته میشه پرسید؛ هرچند که ممکنه من ندونم. این دو تا که گفتی اما آشنان: به روایت دهخدا، «هنگ» یعنی «سنگینی و تمکین و وقار» و «لگن» معنی «شمعدان» هم میده (مثال خوبش از سعدیه: «میل در سرمهدان چنان شده تنگ / که بن شمع در سر لگنی»).
نظرها:
نظرات
وای بردیا خیلی کار خوبی میکنی این شعرها رو مینویسی.
میشه ما هر از گاهی معنی یه چیزی رو هم نفهمیدیم بپرسیم؟ اینجا کمبود امکاناته.
من معنی هنگ رو نفهمیدم. و اون لگن هم نمیفهمم ربطش به شمع چیه.
اون بیت آخرش خیلی جالبه: دیگر نخواهم زد نفس این بیت را میگوی و بس ...
Post a Comment
میشه ما هر از گاهی معنی یه چیزی رو هم نفهمیدیم بپرسیم؟ اینجا کمبود امکاناته.
من معنی هنگ رو نفهمیدم. و اون لگن هم نمیفهمم ربطش به شمع چیه.
اون بیت آخرش خیلی جالبه: دیگر نخواهم زد نفس این بیت را میگوی و بس ...
نظرات