6.26.2005

 
به کار خودم برسم. این جوری، هم خودم راحت‌ترم و هم دیگران . . .

این هم اون یکی غزل.

زمزمه (۲)
نتوانم به تو پیوستن و نی از تو گسستن
نه ز بند تو رهایی، نه کنار تو نشستن

ای نگاه تو پناهم،‌ تو ندانی چه گناهی‌ست
خانه را پنجره بر مرغک طوفان زده بستن

تو مده پندم از این عشق که من دیر زمانی
خود به جان خواستم از دام تمنای تو رستن

دیدم از رشتهٔ جان دست گسستن بود آسان
لیک مشکل بود این رشتهٔ مهر تو گسستن

امشب اشک من‌ت آزرد و، خدا را، که چه ظلمی‌ست
ساقهٔ خرم گلدان نگاه تو شکستن

سوی اشکم نگهت گرم خرامید و چه زیباست
آهوی وحشی و در چشمهٔ روشن نگرستن . . .

نظرها: Post a Comment

نظرات Œ

This page is powered by Blogger. Isn't yours?