12.13.2004

 
اون «دومين نفر» رو يادتون مياد؟ مي‌دونين كي بود؟ يه آدم جذاب: امير هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سايه). اين رو هم نگين كه نمي‌شناسين: يعني «تو اي پري كجايي» رو نشنيدين؟!

اون شب كذا، اين تو كله‌ي من وول مي‌زد. اون‌قدر زد كه آخرش رفت رو مقواي پاكت عكس راديولوژي آزاده:

بي مرغ، آشيانه چه خالي‌ست.
خاليتر آشيانه‌ي مرغي
كز جفت خود جداست.

آه اي كبوتران سپيد شكسته‌بال
اينك به آشيانه‌ي ديرين خوش آمديد
اما دلم به غارت رفته‌ست -- با آن كبوتران كه پريدند
با آن كبوتران كه دريغا
هرگز به خانه باز نگشتند ...

محض يادگاري:


مرجان

سنگي‌ست زير آب
در گود شب‌گرفته‌ي درياي نيلگون.
تنها نشسته در تك آن گور سهمناك،
خاموش مانده در دل آن سردي و سكون.

او با سكوت خويش
از ياد رفته‌اي‌ست در آن دخمه‌ي سياه.
هرگز بر او نتافته خورشيد نيمروز،
هرگز بر او نتافته مهتاب شامگاه.

بسيار شب كه ناله برآورد و كس نبود
كان ناله بشنود.
بسيار شب كه اشك برافشاند و ياوه گشت
در گود آن كبود.

سنگي‌ست زير آب، ولي آن شكسته سنگ
زنده‌ست، مي‌تپد به اميدي در آن نهفت.
دل بود، اگر به سينه‌ي دلدار مي‌نشست
گل بود، اگر به سايه‌ي خورشيد مي‌شكفت.

نظرها: Post a Comment

نظرات Œ

This page is powered by Blogger. Isn't yours?